خاطرات دوران بارداری
سلام عزیز دل مامان
قربونت برم دخترکم امروز می خوام کمی در مورد زمانی که شما تو شکم مامانی بودی
واست بنویسم... روزی که بابایی رفت و بیبی چک خرید ومن استفاده کردم ۲ خط
قرمز پررنگ شد داشتم از خوشحالی سکته می کردم وقتی به بابایی گفتم اونقدر
خوشحال شد که اومد پیشونی منو بوسید...
اره خوشکلم این همه خوشحالی فقط واسه اومدن شمابود نازنینم......
از اون روز به بعد شما شدی همه چیز مامان و بابا.... من دیگه تمام وقتم باشما سپری
می شدفقط فقط به شما نازنینم فکر می کردم که سالم بیایو بشی همدم مامان...
الان که اومدینفسم زندگی من وبابایی یه عطرو بوی دیگه ای گرفته دیگه حتی یه
لحظه هم بدون تو جیگرم دووم نمی یاریم... الهی همیشه زنده باشی
مامان قربون اون لبای کوچولوت بره... من وبابایی خیلی دوستت داریم